Raha PEN  رها پن

 

Register | Sign In | Password Forgotten? | Site Map | RSS | Tell a Friend | About Us| Contact Us | Home

 

 

نام نویسی | ورود برای انتشار | بازیابی کلمه ی عبور  | نقشه ی سايت | آر. اس. اس | رها پن را به دوستان خود معرفی کنيد;


Do you wish to join RAHA’s independent writers’ home?

آیا می خواهید به رها پن خانه ی نویسندگان آزاد بپیوندید؟


 

پذيرش سايت > فارسی > داستان > صفورا، گوش كن

صفورا، گوش كن

براي غسان كنفاني و آن چه او براي مقاومت فلسطين نگاشت

يكشنبه 18 مه 2003, بوسيله ى حمید رضا فردوسی



Send this page to your friends
این صفحه را به دوستانتان بفرستید
;
;

قلبم مال توست صفورا، آن را نشانه مي گيرند، و چشمانم را بسته اند. آن ها هنوز هم گرماي لبان تو را دارند.صفورا منظم مي شوند. كسي خميازه مي كشد و خنده سر مي دهد، صفورا. كسي كلمات عبري را در شب غزه رها مي كند، صفورا، وتو ديگر بوي مرا در آغوش ، و مويم را روي ملحفه ها نخواهي يافت. حالا تو را صدا مي كنم در قلبم. در قلبم صدا مي كنم صفورا. آهنگ دلنشين اسم تو رادوست دارم صفورا، و مرگ وقتي به سراغم بيايد تو را همه جا خواهم ديد صفورا. در همه حال مي توانم از هر چيز بگذرم، و همچون شبحي نا مرئي با تو باشم، صفورا. بعد از هفته ها ، اين يك شنبه ي فرح انگيز با تو. ليز مي خوري صفورا بر پله ها ، مي بينمت . مي بينمت كه از اداره ي پست مي آيي. متصدي باجه گفته است، اخبار وحشتناك همه جا هست. فكر مي كني كه همين طور است. گلدان ياسمن را آب مي دهي صفورا. باغچه ي مخصوص گل ها را مرتب مي كني صفورا، ودر خانه ، مي كوشي كه مرا باز جويي، از رايحه ي مانده در حوله، صفورا، و بعد مي نشيني و چاي مي نوشي. دست كم مي تواني به خود بقبولاني كه هفته اي ديگر اين سفر بي سرانجام ، به طول انجاميده است. عميقاً متأثر مي شوي و شمعي فروزان در محراب خانه روشن مي كني. نورش تو را در خويش مي گيرد و دعا مي كني. بي آن كه بداني در تمام اين اوقات با تو بودم. مثل هميشه آرام و اندكي مردد صفورا. بي آن كه من آن ته ريش بور را تراشيده باشم صفورا، همچون گذشته، و بر آن سكوت مرداب وار ميز عصرانه ، دست مي گشايي صفورا، و بسان برگه ي نيلوفر ، همچوآن هنگام كه در خيابان منامه ، زن عرب فالگيري، دست تو را گشاييده بود، و گفته بود ، در منتهاي سكوت و تباهي سپري مي شوي صفورا. اشعار مرا باز مي خواني صفورا، كه مسافراني از ابديت ايم. اينك اشك ، امانت را مي برد صفورا. نگاهم كن صفورا، با چشمان بسته در قلبت. نگاهم كن و صفورا گوش كن. مي شنوي صفورا؟ گلوله ها هنوز مردم را همچو اعلاميه اي به ديوار مي كوبند، صفورا، اما مرا نثار تو كردند. با تني برهنه و زخم آلود. همچو ساتني پر از سوراخ، اما انباشته از روشني و نرمي صفورا. صداي مرگ از طارمي ها فرا مي رود. صفورا، صفورا گوش كن، و فراموش مكن. در اين واهمه اي كه مردگان به پناه زندگان مي آيند. حالا، تو هستي و من صفورا. صفورا، توهستي ومن. آن چنانت نزديكم ، كه اشك تو برمن ، سرازير مي شود صفورا. ندبه مي كني؟ خويش را در خلأ انديشه اي رها مي كني ؟ و چشم را همچو الماس سخت قديسان ، گواه مي گيري؟ اين كه مي آيد صفورا، پستچي ست. تو پله ها را مي شمري، و او پلاك ها را . مي آيد بالا. مكث مي كند در پاگرد. اميد به تو رو مي كند، اما از تو مي گريزد صفورا.گام ها دور مي شوند. رو به پاگردي در فراز، و فردا، ديگر اين پاگرد فراموش مي شود ، و مرگ ، برسر ما فرو مي بارد صفورا، وتو روزي باز مي يابييم . جايي روي ديواري در غزه. آنگاه به تو خواهم گفت: اين منم!اين كله ي بر ديوار پاشيده ، اين منم

پذيرش سايت > فارسی > داستان > صفورا، گوش كن


Share this page  

Balatarin, BackFlip, BackFlip, BackFlip, del.icio.us, Bibsonomy, BlinkList, BlogMarks, CiteUlike, Digg, Diigo, DZone, Fark, FeedMeLinks, Furl (alt.), Google, Jots, Linkagogo, LinkRoll, Lycos, ma.gnolia, Markabboo, Netscape, Netvouz, Newsvine, NowPublic, PlugIM, reddit, Rojo, Scuttle, Simpy, SiteJot, Smarking, Spurl, Squidoo, Taggly, tagtooga, Wink, Wists

پاسخ به اين مقاله

Kabul Press

www.kabulpress.org

www.frogbooks.net

www.ipplans.com

 

Register | Sign In | Password Forgotten? | Site Map | RSS | Tell a Friend | About Us| Contact Us | Home

نام نویسی | ورود برای انتشار | بازیابی کلمه ی عبور  | نقشه ی سايت | آر. اس. اس | رها پن را به دوستان خود معرفی کنيد;


Copyright© Blog RAHA- World Independent Writers' Home 2000-2010/ Authors

کليه ی حقوق محفوظ و متعلق به رها پن خانه ی نویسندگان آزاد و نویسندگان می باشد