Raha PEN  رها پن

 

Register | Sign In | Password Forgotten? | Site Map | RSS | Tell a Friend | About Us| Contact Us | Home

 

 

نام نویسی | ورود برای انتشار | بازیابی کلمه ی عبور  | نقشه ی سايت | آر. اس. اس | رها پن را به دوستان خود معرفی کنيد;


Do you wish to join RAHA’s independent writers’ home?

آیا می خواهید به رها پن خانه ی نویسندگان آزاد بپیوندید؟


 

پذيرش سايت > فارسی > داستان > فراموشم مكن

سميرا نجلا توي بيست سالگي با همان ترو فرزي، تصميمش را گرفت. جواني و تنوع طلبي را كه مرد نمي توانست به او ببخشد، در چمدانش ريخت و به سرعت از پله ها سرازير شد. با شتابي چنان اعجاب برانگيز از عمارت بيرون زد كه رايحه ي عطر و آواي پر شتاب گام هايش، توي راه پله جا ماند. بي آن كه در خيابان، حتا لحظه ي كوتاهي بايستد، سوار اولين تاكسي شد؛ و تمامي اين وقايع، آن چنان به سرعت رخ داد كه انگار سرسراي عمارت، يكسره به اتاقك تاكسي منتهي مي شد؛ و بعد هم احتمالاً، به راهرو يك ترن. ترني كه در كوپه ي سرد آن، نجلا ابداً به گذشته فكر نمي كرد. گذشته برايش به بيهودگي درختاني بود كه از برابر پنجره ي ترن عبور مي كردند. پس به ياد آوردن بيهوده بود و فراموش كردن، آسان.

   سميرا نجلا در پناه جواني و سرزندگي، سي سال فراموش كرد. اما جواني پايان پذيرفت و تازگي، از سيماي سميرا نجلا رخت بست. در سراشيب پنجاه سالگي، سرانجام سكوت و تنهايي در او رخنه كرد. در اين لحظه ديگر به ياد آوردن، راه گريختن از اين تنهايي بود. با اين وجود، اين به ياد آوردن، نيز خودش، نيازمند چيزي از گذشته بود؛ و با اين همه لازم نبود كه نجلا، همه جا را بگردد. گذشته مختصر و مشخص بود. ميان چيزهايي كه برايش مانده بود، تنها يك جعبه ي قديمي بود. يك نوع كرم پودر كه جعبه ي آن آهنگ فراموشم مكن مي نواخت. آهنگ، رايحه و زيبايي جعبه تنها چيزهايي بود كه او را مي داشت، تكه اي از گذشته را بي آن كه دور بريزد نگه دارد؛ و اين كه جعبه را مرد برايش خريده بود، ابداً اهميتي نداشت.

 در عين حال، گذشته ي نجلا همين قدر مختصر بود. توي همين جعبه بود. جعبه اي كه درست نمي دانست، چرا آن را دور نينداخته است. روي بالشتك توي درب جعبه، شماره اي يادداشت شده بود . اعداد اين شماره كه بعضاً محو شده بود، با نوك نرم رژي ارغواني نوشته شده بود. شماره اي كه سي سال فراموشش كرده بود. فراموش كردن را به ياد مي آورد ولي اين كه چه وقت مرد، آن را روي بالشتك توي جعبه نوشته بود، چيزي بود كه اصلاً به ياد نمي آورد. شايد، در همان لحظه ي آخر بود يا شب پيش از آن كه چمدانش را ببندد . ديگر چه تفاوتي داشت. سميرا نجلا گذشته را درست به ياد نمي آورد. اين طور برايش بهتر بود . عذاب تنهايي برايش كافي بود تا به هيچ چيز عذاب آور ديگري فكر نكند. اما شماره وسوسه اش مي كرد. تنهايي و يك شماره، وسوسه كننده بود. با اين وجود، در اين شماره ي تماس اعدادي محو شده بود. اعدادي كه مي توانست به تنهايي پر عذاب پنجاه سالگي نجلا پايان دهد.

  با وجود اين استيصال و با ميل شديدي كه در چشم هايش حلقه زد، گريه نكرد. گريستن براي او از احساسي ناشي مي شد كه در جواني، به فراموشي سپرده بود. خودش مي گفت به يك نوع خودكشي يا كشتن اميال در جواني دست زده است. با اين همه نتوانسته بود تمام عواطف انساني وجودش را ريشه كن كند . عواطفي چون، وسوسه ي يافتن خودش در گذشته. شماره را از نو مرور كرد. اعداد رديف سوم و چهارم كمابيش محو شده بودند. نجلا، به يادشان نمي آورد. در ذهن شماره را مرور كرد. بي نتيجه بود. تنها راه، حدس و گمان بود. به تقريب شماره هاي ناخوانا 3و 5 بودند. با همه ي احتمالات ممكن خطا، حالا شماره اي پيش روي نجلا بود. اولش ترديد كرد. در عين حال وسوسه شده بود. پس چاره اي نداشت. گوشي را برداشت و اولش با ترديد و سپس مصمم شماره را گرفت. بعد ممنتظر بوق ماند كه از آن سو شنيده مي شد. شماره اشغال نبود. اميد به او رو كرد و در چين هاي پنجاه سالگي پشت محافظ چشم هايش كشيده شد. بعد صداي مرد مسني از آن سو به گوشش خورد. صداي مرد در آميخته با نواي چرخش پره هاي يك نوع پنكه ي سقفي گفت: » الوالو بفرمائيد! دفتر متوفيات گورستان «

 از اين پس نه ما و نه آن مرد مسن دفتردار گورستان، ديگر هيچ صدايي از آن سوي گوشي نمي شنويم. به صراحت روشن است كه سميرا نجلا، در پس اين مسير بي پايان سيم هاي تلفن كه شايد كيلومترها امتداد مي يابد، گير افتاده است. مستأصل شده است. در خودش شكسته است و شايد كه ، پس از سي سال گريستن را به ياد آورده باشد شايد به خودش زحمت مرتب كردن شماره ها را از نو بدهد و شايد هراس مجدد چيزي كه با آن روبرو مي شود، او را از اين كار باز دارد در عين حال در اين سوي خط، متصدي گورستان گوشي را مي گذارد و نام تازه اي را در دفتر متوفيات ثبت مي كند .


Share this page  

Balatarin, BackFlip, BackFlip, BackFlip, del.icio.us, Bibsonomy, BlinkList, BlogMarks, CiteUlike, Digg, Diigo, DZone, Fark, FeedMeLinks, Furl (alt.), Google, Jots, Linkagogo, LinkRoll, Lycos, ma.gnolia, Markabboo, Netscape, Netvouz, Newsvine, NowPublic, PlugIM, reddit, Rojo, Scuttle, Simpy, SiteJot, Smarking, Spurl, Squidoo, Taggly, tagtooga, Wink, Wists

پاسخ به اين مقاله

Kabul Press

www.kabulpress.org

www.frogbooks.net

www.ipplans.com

 

Register | Sign In | Password Forgotten? | Site Map | RSS | Tell a Friend | About Us| Contact Us | Home

نام نویسی | ورود برای انتشار | بازیابی کلمه ی عبور  | نقشه ی سايت | آر. اس. اس | رها پن را به دوستان خود معرفی کنيد;


Copyright© Blog RAHA- World Independent Writers' Home 2000-2010/ Authors

کليه ی حقوق محفوظ و متعلق به رها پن خانه ی نویسندگان آزاد و نویسندگان می باشد