از سيگاري
كه روي آينه مي تكانم شروع مي كنم
حرفي
ندارم
همچنين مطمئن نيستم اين سيگار را كجا خاموش مي كنم
اين
اعتراض نيست
هويت ملي
ست كه در چكمه ام پشت در باد مي خورد
من باد
نمي خورم
چونكه حالا دارم
حرف مي زنم
به شدت حرف
مي زنم
اما شب زمزمه ها
را يكنواخت مي كند
و اين
طبيعي ست
جير جير
موهاي آشفته اي هست
كه مال من است
قلب هاي مين گذاشته خنثي اي
هست كه مال من است
من به داشتن اينها اعتراف
نكنم بهتر است
پاشويه خنكي هست در حوض
خصوصي
حوضي كه هنوز نتوانسته ام
اجاره كنم
همچنين مقداري از اين
سقف هاي پلاستيكي
كه معمولاً روي حياط ها
مي زنند
تا حوض ها لو
نروند
به نداشتن اينها هم
اعتراف نمي كنم
در هر حال
شب ، شب است
و روز كه تا بحال پاي توي
يك كفش كرده : كه من چيز ديگري هستم
هر بار
كه مي آيم
كسي كه مي آيد ، لابد بوده
آنكه مثل اين حكومت
ها ناگهان ظاهر مي شود
نبوده پس چيز ديگري ست
روز را هم ...
ما كه نديديم حتماً
از اين زنهاي متولد خرداد است
كه چند شخصيتي بودنشان كار
دستشان داده
اما كار دست من نمي دهد هيچ
پررو تر از ايني
جز همزيستي سالمي كه آدم ها
درتحمل همديگر مي كنند
از روشها بدم مي آيد همهء روشها
روشهاي بسته بندي راه رفتن
روشهاي عاشق شدن
عشقبازي كردن
من فقط دوست دارم همين
!
هرچند بدبحتانه شايد شبيه
ديگران !
پوستم را خودم
دوخته ام
همچنين ماتيكي
كه لبم را هر روز گاز مي گيرم
به شدت راست مي گويم
رنگم مثل ادامهء
ايين آدمهايي كه حتماً مي ميرند كبود است
از ادامه بودن هرچند لذت نمي برم
لذت نمي برم اما
ازاين ماست موسير و شاعران ناياب و سيگار
نمي شود گذشت
مثل سينما كه كمبود
تخمه را براي احمق ها جبران نمي كند
خودم را مشمبا مي كنم هروقت
مي زنم بيرون
هروقت
ماست موسير يا سيگار يا مشمباي بچه ام تمام شده
اين است كه هر بار بر مي
گردم شوهرم را سيل مي برد
چون جاكفشي و جالباسي
دم در الزامي ست
( وگرنه ديگر به كل غرق مي شدم )
حالا بو بكشيد
بو
از در
بياييد تو
من نشسته ام و
از سقف هاي پلاستيكي حرف مي زنم
كه لا اقل روي اين كشور كوچولو
مطمئنم
به همان اندازه كه از خاكسترهاي روي آينه
و سيگاري كه روي خودم
خاموش كرده ام !
مريم هوله ـ تابستان 81