RAHA

Home

Author Index

WORLD INDEPENDENT WRITERS' HOME

RAHA Charter - RAHA Membership - RAHA Book - Professional Literature - Literary Criticism - Opinion

 Poetry - Short Story - Author Index -  News World-class literature - Letter to Editor - Interview

 Writers in exile - Amateur literature - RAHA Gift - Link to RAHA  - Frog Books - Contact Us


Poetry

   

 

 Kabul Press, World Media Home

ما با خود رفتگانيم

 کريم شفايی

ما با خود رفتگانيم

وآنچه از ما بر جاي مانده است

پيكري است تهي،

با حفره هايي در صورت

كه مي گويند روزگاري درآنها درخشش عجيبي بود

ازچشم هايي كه از حادثه عشق تر بودند

و خدا را در چند قدمي خويش مي ديدند!

 

آه!

چيزي است كه در من مي خواند

چيزي است كه در من غوغا مي كند

و شط آرام غم

       چهره بهت را شست و شو مي دهد.

بگذار اين پچپچه تا سر انگشت صبح تداوم يابد

و نخ آواز چلچله

      برگ ها را با بهار پيوند زند.

 

تو سوي چشمانت را از كدامين ستاره به وام مي گيري

كه اين چنين بر پيشاني ماه مي درخشي؟

 

پنجره ها را باز مي كني

و از رهگذراني كه باد_كلاه هاي شان را برده

با اضطراب مي پرسي:

شما كه تو راه مي آمديد

نديديد كه باد دختري را با خودش ببرد؟

وقتي هزار بار اين پرسش را

از هزار رهگذر آشفتهء باد پرسيدي

آن وقت نوبت من خواهد رسيد

كه پنجره ها را باز كنم

و از رهگذراني كه هيچ وقت_باران چترهاي شان را خيس نكرده

با نگراني بپرسم:

شما كه تو راه مي آمديد

نديديد كه باران مردي را با خودش ببرد؟

بادها دختران خدا را با خود مي برند

و باران هاي بهاري مردان خدا را از روي زمين مي شويند

باراني كه مرا از روي خاك شست و برد

اشك هايي بود كه از چشمان تو مي باريد_

پس از آنكه من تنها و غريب مردم

بر روي خاكي كه هنوز گرماي نگاه تو را داشت!

 

 گوش كن، صداي گريستن باد است كه تو را به سوي خود فرا مي خواند

 

بي گاهان

آنجا كه مانده اي كه- بي رنگي آسمان

از غروبي پيش رس حكايت دارد

يا طلوعي به تاخير افتاده،

در آنسوي كوه ها

چگونه آواز خواهي خواند

وقتي همهء شعرهايي راكه برايت خوانده ام

فراموش كرده اي؟

و نمي داني سياهي يي كه در چشم انداز مضطرب نگاهت گم مي شود

جنازه اي است كه تابوتش را با دست هاي خودت ساخته اي!

 

به همهمه هاي باد دقت كن

كه در مسير عبوراز شهري گم شده

هزار پچپچه و نجواي پنهان را با خود آورده

كه خبر از گريه تلخ مردي درخلوت شب مي دهد!

 

وقتي من شعر گفتن بلد نيستم

زماني كه تو شعر خواندن نمي تواني

شاعر جنازه اي بيش نيست

 

يانميشدير

بير آزجادا دايانسئيدين

قيزيشابيلردين اونون پورتموش صوراتلاري نين ايستيسينده

 

آدديملاريوي سايميرديم

گل گئت يوللاريوا گودوكچو ده ييرديم

آمما حيران قالميشدير گوزلريم

 

دئه، قوي بيليم

ندن قاچيردين؟ اوشوموشدون؟

الوو چكيردي اوره گيم، اونداكي سن آه چكيردين

 

از خنديدن مي ترسم!

از گريستن مي ترسم!

چشمي خندان و چشمي گريان،

لرزش لب هايم چه مي خواهند از من؟

دست هايم را كجا پنهان كنم،

پاهاي سراسيمه ام را به كجا برم؟

 

دلواپس مباش

حرف به حرف آوازت را از لرزش لب هايت مي خوانم،

نمي خواهد كه صدايت را بلند كني

كه فرياد عشق ات را بشنوند:

صداي ازدحام خيابان ها اجازه نخواهند داد

تو سرود مهرباني ات را به گوش ديگران برساني!

همين كه من بفهمم كافي است،

شعر من همواره از زبان تو سخن خواهد گفت!

 

تلنگري بر پوسته وهم آلود شب / و ضربه اي نا به هنگام برپوست كشيده دف / آنگاه - مضرابي سنگين بر سيم برافروخته تار / تا آشوبي به پا شود / در گلوي بغض كرده اي كه / به قدر هزار آسمان بهاري / فرياد در سينه انباشته است!

  

آوازي براي آيينه ها

لال چرا نشسته اي؟

دهان باز كن

بگذارآواز خوان عاشقي كه

درون سينه ات بال بال مي زند

صدايش را رها كند!

در اين بهت خاموش

تو از چه مي ترسي طفلكم؟

از خشكي و برهنگي پوسته اي كه

جان شوريده مرا به بند كشيده!

من كه آن نيستم

تو هم كه اين نيستي،

تو پر هياهوترين گنجشك باغ ها-

و من نهال ترسيده اي

كه وحشت  زمستان به يكباره پيرش كرده است!

 

پرنده زيبايم

خاموش چرا مانده اي؟

دهان باز كن وعاشقانه بخوان!

 

 

RAHA/26/June/2004

 

 

 

 

 

 

 

 

As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions

From independent writers to independent readers

RAHA- World Independent Writers' Home


Copyright© RAHA- World Independent Writers' Home 2000-2004/ Authors